خاطرات شهید

بخش بعدی                                                                                   بخش قبلی
بخش بیست و سوم خاطرات شهید محمد مهدی جلیلی بهابادی (به قلم خود شهید)
کربلای3     1365/6/11
دیشب برادر سید حسینی فرد درساعت حدود 12 به علت اصابت گلوله ترکش سرد به کمر در درگاه سنگر تجمعی زخمی شد و بعد از نیم ساعت درد کشیدن با آمبولانس تخلیه شد. سفارش ساکش را به ما کرده. خلاصه گروهان جوکر خود را از دست داد.
پاس آخر بودیم که حدود 3 به راه افتادیم و بعد از گشت و گذار وقتی که به قسمت گروه 1 رسیدیم برنامه دیشب اجرا شد که تا صبح ادامه داشت من و جعفری و دیگر بادران گروه 1 حسابی آن گوشه خط را شلوغ کردیم. وقتی به گروهان آمدیم و نماز خواندم جنگ بیسیم همچنان ادامه داشت که به جای دهقان پشت بیسیم قرار گرفتم تا او نماز را بجا آورد.
یعنی قرار بود که همراه با آتش جنگ بیسیم راه بیاندازیم تا عراق گیج شود شب دوشنبه همزمان با عملیات کربلای 2 (در محور حاجی عمران) و دیشب همزمان با عملیات کربلای 3 (درالبکرو الامیه) این عمل انجام شد.
صبح بعد از صبحانه جلسه ای در سنگر گردان داشتیم که از 9/5 الی 12 طول کشید. بد شانسی شهردار هم بودم، از صبح یخ نداشتیم. بعد از نماز و ناهار و مطالعه روزنامه به خواب رفته و بعداز ظهر که معمولاً سرگروهها و .. به سنگرمان می آیند از خواب بیدار شدم. اقبال و دهقان اشکذری آمده بودند، کارهای شهرداری را انجام دادم و تلفنی با امینی صحبت کردم و بعد از خواندن قرآن شروع کردم به نوشتن که حالا وقت نماز مغرب است.

ثبت نظر:
نام و نام خانوادگی(اختیاری):
نظر شما:

نظرات بازدیدکنندگان:
نظری ثبت نشده است