خاطرات شهید

بخش بعدی                                                                                   بخش قبلی
بخش بیست و چهارم خاطرات شهید محمد مهدی جلیلی بهابادی (به قلم خود شهید)
12 شهریور 1365
دیشب بچه های گروهان فتح برای کمین به جلو رفته بودند. چون عده مان کم شده پستها دو عدد شده پاس اول 10-1 بود. در پاس اول که من و جعفری بودیم اطراف ما خبری نبود منوّرها و آتش ایران خور عبدالله و آتش عراق روی فاو و خور بود.
چون عملیات کربلای 3 که در خور عبدالله انجام شد، ادامه داشت. پاس بعدی 1-4 عراق تلافی شب قبل را کرد و آتش کاتیوشای حسابی اطراف ما ریخت. بوی دود و باروت و گرد و غبار فضای لشگر ما را پر کرده بود.
خلاصه تا صبح ( و دیگر وقتها) خدا نگهبان داشت. صبح بعد از تیراندازی با یک عدد بیبی کلاشی که از سنگر گردان آورده بودم، به خواب صبحگاهی فرو رفته و برای صبحانه شهردار امروز یعنی جعفری بیدارم کرد.
بعد از صبحانه و مطالعه روزنامه و آمدن بچه ها تا ظهر برخلاف روزهای دیگر بیدار بودم. بعد از نماز و ناهار ، صحبتها شروع شد و تا بعد از ظهر ادامه داشت.
بعدازظهر اقبال هم آمد و با برداشتن چند تا عکس مطالعه روزنامه و قرآن شروع شد که تا پیش از نوشتن ادامه داشت.
ساعت 7 است و نزدیک نماز مغرب. آتشبازی عراق هم شروع شده است. مثل آنکه می خواهد شبی حالمان را جا بیاورد.

*************************
13 شهریور 1365
چند روزی است که بچه ها فیلشان هوس هندوستان کرده و می خواهند عقب خط بروند. خبری به آن صورت نیست. امروز بعد از ظهر شفیعی و برهان (فرمانده و معاون گروهان فتح) آمدند برای توجیه شدن چون قرار است فردا صبح با گروهان ما عوض شوند.
عصر به بچه ها آماده باش دادیم. من و جعفری پاس دوم دیشب بودیم که امشب قرار است پاس اول باشیم. چون بعد ازظهر کار داشتیم نرسیدم خاطراتم را بنویسم. شب هم یادم رفت که الان دارم مینویسم.

ثبت نظر:
نام و نام خانوادگی(اختیاری):
نظر شما:

نظرات بازدیدکنندگان:
نظری ثبت نشده است