خاطرات شهید

بخش بعدی                                                                                   بخش قبلی
بخش پنجاه و یکم خاطرات شهید محمد مهدی جلیلی بهابادی (به قلم خود شهید)
یکشنبه 16 آذر 1365
امروز برادر علی تقی زاده معاون ط.ع را دیدم. فرمودند که اگر ماشینی به گتوند رفت خبرمان خواهند کرد. بعد از ظهر برادر فرهنگدوست فرمودند که ماشینی به شوشتر می رود . شما هم همراهش بروید و از آنجا با نیکونژاد بروید گتوند. شبانه همراه چهار نفر دیگر که دو نفرشان روحانی بودند حرکت کردیم . پیامی هم بود که می بایست به برادر جعفری مسئول گردان ثارالله برسانیم . آمدیم شوشتر که برادران خاکی و نیکونژاد رفته بودند . ما هم شب آمدیم تبلیغات تا فردا صبح زود با ماشین تعاون حرکت کنیم . تلفن هم قطع بود و نشد که شبانه پیام را برسانیم.
*************************
دوشنبه 17 آذر 1365
دیشب را در شوشتر با دو تن برادران و روحانیون به سر بردیم .
صبح زود بعد از نماز و دیدن چند تا از همشهریها با وانت نیسانی از تعاون به طرف گتوند حرکت کردیم . صبح زود عقب وانت با داشتن یک پتو برای پنج نفر آن هم هوای سرد وضع جالبی به وجود آورده بود .
ساعت هفت و نیم هشت رسیدیم گتوند ، برادران خاکی و نیکونژاد هم قبلا آمده بودند. پیام را به برادر جعفری ابلاغ کرده و صبحانه را در بین برادران کادر حزب الله صرف کردیم . پیش از نماز ظهر کادر گردان رفتند تیپ . البته بعد از ظهر ماشین آمد تا آنها را ببرد . برادران کاظمیان ، حدادزاده، امینی، جعفری، احمدی از بچه های بهاباد و دیگر برادران را ملاقات کردم که روحیه دهنده بود .
*************************
سه شنبه 18 آذر 1365
دیشب را در چادر کادر جندالله بودم . امروز بیکار بودم . ظهر در چادر کاوه و زارعیان بودم و بعد از ظهر با کاظمیان و کاوه رفتیم کوهنوردی. چه حالی دارد کوه ، صلابت کوه، مخلوقیت کوه، رفعت کوه و... درسهایی است که کوه به کوهنورد می دهد. محیط با صفایی که موقعیت شهید اشرف گتوند دارد، زمینه ی مناسبی است برای خودسازی و دیگرسازی، علاوه بر مزیتهای آموزشی که دارد.
یاد شهدای گمنام حزب الله و جندالله والفجر هشت گرامی باد و جایشان در جمع امسال خالی است.

ثبت نظر:
نام و نام خانوادگی(اختیاری):
نظر شما:

نظرات بازدیدکنندگان:
نظری ثبت نشده است