خاطرات شهید

بخش بعدی                                                                                   بخش قبلی
بخش پایانی خاطرات شهید محمد مهدی جلیلی بهابادی (به قلم خود شهید و در ادامه یار و همرزم دیرینش)
30 آذر - امروز از موقعیت جنگل حرکت کردیم ، که قرار بود دیروز حرکت کنیم ولی بعللی به امروز موکول شد امروز بعداز ظهر حرکت کردیم و شب در حال حرکت بسوی موقعیت جدید در قسمت شرقی خرمشهر واقع در جزیره آبادان بودیم .
1 دی - بعد از نماز تا 7/30 توجیه عملیات درست کردن اتاق و ........
2 دی - آماده برای جابجائی و صبح جلسه گردان
3 دی - امروز صبح به سنگرهای اجتماعی نزدیک خط رفتیم و صبح برادر فتوحی صحبت کردند و نقشه برای کل گردان توجیه شد و الان ساعت 2/5 برادر میرحسینی صحبت می کنند . امشب هم ساعت 10/5 عملیات با رمز لاحول و لاقوه الابا... العلی العظیم یا محمد (ص ) (4) شروع شد جلسات توجیهی بعد از ظهر تا حدود 9 ادامه داشت فتحعلی زارع هم همراهمان شد.
4 دی - دیشب که یگان ما وارد عمل نشد . امروز هم بیکار بودیم و استراحتی حسابی کردیم . با رضوانی سری به اسکله و خط اروند زدیم .
5 دی - دیشب که با خیال راحت استراحت کردیم از صبح در فکر تعویض سنگر بودیم که ساعت 10 آماده شد . چون منطقه بمباران شیمیایی شد مجبور به ماسک زدن شدیم . ظهر را در سنگر جدا بسر بردیم بعد از ناهار آماده برای بستن بارو بنه شدیم که خلاصه مغرب بود که از منطقه بسوی اهواز حرکت کردیم . آمدیم موقعیت شهدای بدر و شب در چادرهای گردان قدس هستیم .
6 دی - امروز صبح بود که گردان قدس هم آمد و قرار شد که برویم جای قبلی مان که جابجائی تا نزدیکیهای مغرب طول کشید تا بعضی از بچه ها توانستند چادر بزنند . شب را در چادر قبلی خودمان هستیم.
7 دی - امروز صبح پیام آمدکه خط شویم . بعد از استقرار گردانها در محل معین برادر اکبر فتوحی توجیه کردند ، عملیات کربلای 4 را و بعد از ظهر هم حاج آقا صدرالسادات از لحاظ معنوی علت وارد عمل نشدن تیپ درعملیات را تشریح کردند. سیدرضا افزونی هم که مضروب شده بود که دیشب به جمع ما ملحق شدند.
13 دی - امروز به طرف گتوند حرکت کردیم و شب در آنجا مستقر شدیم .
17 دی - امروز بعد از نماز ظهر و ناهار ساک و وسائل را در گتوند جا گذاشتیم ، فقط پتو و کاسه و یکدست لباس به همراه برداشتیم و حرکت کردیم . قرار شده که امشب یا فردا شب عملیات شود. لباس غواصی هم برایمان آورده بودند با اتوبوس تا دژبانی اهواز خرمشهر آمدیم و از آنجا با ایفا به موقعیت جهاد اکبر رفتیم . اذان مغرب بود که به آن موقعیت رسیدیم .
شب 17 دی از مقر الله اکبر حرکت کردیم به خط آمدیم.
روز 18 دی خود را آماده کردیم برای عملیات نقشه را توجیه شدیم ساعت 7 گروهان را خط کردیم برای آمدن کنار کانالی که مربوط می شد به آب تا از آب راه حرکت کنیم برای جلو.
((مهدی جلیلی))
و اگر بود چنین ادامه میداد در حالی که نماز میخواندم حدود ساعت 8 در حال سجده دعوت حق را لبیک گفتم و به آرزوی دیرینه ام که سالها برای آن زحمتها را متحمل شدم سرما ها و گرماها و بی خوابیهای بی حد کشیدم رسیدم .
آری اکنون که دارم دنبال خاطراتش را می نویسم چنان دچار احساسات شده ام که در طول جدائیها چنین نبودم هرگز تصور نمی کردم که روزی آماده عملیات شوم و او در کنارم نباشد و به خود این قدر اطمینان نداشتم که بعد ازاو هم زنده باشم و به قول شاعرشبهای هجر را گذراندیم زنده ایم ما را به سخت جانی خود این گمان نبود .
خاطرات روز آخر مانند فیلم از پیش نظرم می گذرد او ساکت تر از همیشه بنظر می رسید ودرپشت چهره ساکتش غوغایی برپا بود سالها چنین روزی را آرزو می کرد و امروز در آن قرار گرفته بود او از هر زمان مهربانتر شده بود از من میخواست پیشش بمانم یادم می آید هر دو رفتیم وضو بگیریم او این فراز از نوحه را زمزمه می کرد :
یادعلمدار تو زد شعله به جانم حسین شعله بجانم      زین غم جانسوز ببین آه و فغانم آه و فغانم
بلی با هم بودیم تا این که رفتم لباس غواصی بپوشم . برای حرکت ، لباس پوشیدم و سریع آمدم تا قبل از حرکت خداحافظی کنم افزونی فرمانده گروهشان را دیدم گفت مهدی رفته حرکت کردم خود را به ستون رساندم او یک گروه را هدایت می کرد خیلی زیبا شده بود کلاهش را روی شانه انداخته بود لباس پوشیده بود و بی سیم داکال در دست داشت مرا دید و جلو آمد دستهایش را باز کرد همدیگر را در بغل گرفتیم
آهسته گفت یادت نرود چون در عملیات بدر با هم عهد اخوت بسته بودیم منظورش این بود از این جمله یادت کرد که تنها نروی بلی او رفت و یک دنیا غم و اندوه برای ما بجا گذاشت او را هیچکس نشناخت و گمنام بود
نمیدانم چه سری در این مسئله است که این دو برادر هر دو در حال نماز جان دادند بعد از شهادت اصغر از او پرسیدم چه احساسی داری گفت هیچ چون من اطمینان دارم روزی به او ملحق میشوم خداوند توفیق دهد که راه او را ادامه دهم و امشب شاید جلو رویم شهادت را نصیبم کند
والسلام علیکم و رحمه ا... و برکاته
((محمد مهدی اقبال مورخ 20 دی 65))

ثبت نظر:
نام و نام خانوادگی(اختیاری):
نظر شما:

نظرات بازدیدکنندگان:
سلام مطالب سایتتون را خوندم، درود بر شما که وقت ذاشتید و همچین سایت خوبی را راه اندازی کردید براتون آرزوی موفقیت دارم*ابراهیم زارع بیدکی-08:55:07-1398/07/03