خاطرات شهید

بخش بعدی                                                                                   بخش قبلی
بخش چهل و هشتم خاطرات شهید محمد مهدی جلیلی بهابادی (به قلم خود شهید)
23 آبان 1365
بعداز دیدار که درباره مصاحبه ژاک شیراک و سفر مک فارلین آقای هاشمی صحبت کردند، به طرف اهواز حرکت کردیم.
نکته جالب که در سفر به آن برخوردم یکی سوخت رسانی به ماشینهای ترابری سپاه بود که توسط تانکر به آنها گازوئیل میدادند.
نکته بعدی در خرم آباد بود که ایستگاه صلواتی جالب ایجاد کردند که به رزمندگان و رانندگان سپاه و غیره صبحانه ، ناهار و شام می دادند. که بسیار برنامه جالب و روحیه دهنده ای است. آفرین بر مردم پرشور حزب الله که در پشت جبهه به جبهه خدمت می کنند.
*************************
24 آبان1365
سخنان آقای هاشمی امروز در روزنامه ها چاپ شده است. دیشب رسیدم تیپ. امروز صبح موسی صالحی و حسین عبدالهی و حسین برهانی(محمد) را دیدیم که دو نفر اخیر میخواستند به پایانی بروند.
بعداز اینکه مرخصی را تمدید کردم و صمدی هم مرخصی گرفت. ساعت نه به طرف یزد حرکت کردیم حاج آقای طباطبایی هم همسفر با ما شدند هوا سرد شده«چند روز است» و من هم لباس ندارم خلاصه سرما بفهمی نفهمی خوردم.
*************************
25 آبان 1365
دیشب حدود یک ونیم رسیدیم یزد و در داخل سپاه استراحت کردیم صبح آمدم بیرون و حسن حداد را دیدم ساکم را به او سپردم و خودم رفتم بلیط گرفتم و روزنامه و مجله و چند کتاب گرفتم و برگشتم سپاه و بودم تا ظهر . بعد از دیدن جلیل رضوی و عباس دهقان ، خواجه حسینی و دیگردوستان و بعد از صرف ناهار با جلیل رضوی رفتیم گاراژ و بعد از ظهر بود که در بهاباد از ماشین پیاده شدم.

ثبت نظر:
نام و نام خانوادگی(اختیاری):
نظر شما:

نظرات بازدیدکنندگان:
نظری ثبت نشده است